امروز توخیابون های شهر قدم میزدم بعد از یه پارگی رد شدم ، به نظرتون چه صحنه ای دیدم
پشت درخت های پارگ دختری پسری که فکرکنم دختره 18پسره 20 اینطوری ها، داشتن از هم دیگه بوس میگرفتن
بنظر شما چرا ادم ها اینقد بی ظرفیت وبی جنبه هستم؟ که تا با دختری دوست میشن شروع میکنن به رابطه جنسی برقرار کردن
من خودم پسرم ولی تا حالا رابطه نداشتم، وهیچ کمبودی هم ندارم؟
خلاصه وقتی که داشتن میبوسین همدیگه رو منو دیدن واز خجالت دختره آب شد بهشون گفتم : من خونه دارم بیاین برید خونه ما
یکم خجالت بگشید > اینجا جای این کارها نیست خلاصه من باهاشون رفیق شدم پسره از درد دلش گفت: دختره هم از درد دلش منم یکم درکشون کردمف اخه زندگی دوتاشون پراز کمبود های پدر و مادربوده
ای خدا چرا انسان هارو آفریدی که اینجوری سختی بکشن الهی قربونت برم خدا تو بهترینی
نویسنده:مسعود
نظرات شما عزیزان: